آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره
آیساناآیسانا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آیدین و آیسانا

خاطرات آیدین در هفته ای که گذشت

1393/11/20 23:38
نویسنده : مامان زینب
399 بازدید
اشتراک گذاری

شلام گلبه ملوس

این سلام رو از زبون خودت نوشتم که نمیدونم از کی و کجا یاد گرفتی و مرتب تکرار میکنی

هفته گذشته هم هفته ای با کار و خستگی فراوان برای مامان و با بازی و سرگرمی زیاد برای پسری بود

کار شستشوی آشپزخونه و وسایلش از یه طرف ماجرای شیراز رفتن و دندونا از طرف دیگه باعث شد که من تا امروز سراغ نت و وبلاگت نیام بالاخره روز دوشنبه بعد از اینکه بابایی از سر کار اومد و ناهار خوردیم زودی حرکت کردیم و همینجا از بابا قول گرفتیم که جایی توقف نکنیم تا برسیم کلنیک خلاصه به موقع رسیدیم و دندون کذایی پر شد و برگشتیم خونه فردا صبح زود هم دوباره رفتیم برای ارتودنسی دندونا که خدا رو شکر ارتودنسی انجام شد و برگشتیم خونه ، دو سه روز اول خیلی اذیت شدم و درد کشیدم اما بعدش خدا رو شکر دردش کمتر شد و من کم کم عادت کردم به این وضعبت شما هم که به هرکه میرسیدی یا زنگ میزدی زودی میگفتی مامان کَند خوده (قند خورده) لپته دکتُل آپول ژده (رفته دکتر آمپول زده)

چهارشنبه صبح هم که بلند شدیم رفتم سراغ آشپزخونه ای که نیمه تموم رها شده بود و مثل کوزت 2 روز تمام کار کردم تا تونستم آشپزخونه رو به حالت قبل برگردونم

از خستگی زیاد این چن روز نتونستم بیام و برات بنویسم تا امروز

امروز هم خبردار شدیم که بابابزرگ من سکته خفیف زده و تو بیمارستان بستریه ایشالا که زودی حالش خوب شه و مرخصش کنند

یه چنتا عکس هم از هفته ای که کذشت برات میزارم در ادامه مطلب

پسرک سوار بر ماشین جدید

و این چهارپایه که پله ای است برای بالا رفتن از هر جایی و اینجا هم برای سوار ماشین شدن

اصرار میکنی که من زبونم رو بیرون بیارم و شما عکس بگیر

با بابایی میخوای بری اداله (اداره)

و اینجا هم آشپزخونه بعد از مرتب شدن

وقتی که دوست داری با لالون ( lion ) عکس بگیری

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)