مروارید هفتم
سلام شازده کوچولوی من
همون طوری که گفته بودم تو این چن روزه دندونای نازت یکی پس از دیگری نمایان میشه امروز هم هفتمین دندونت نیش زده ، الهی من فدات شم که چه عذابی میکشی تا دندونات کامل شن عزیزم امروز که دیدم لثه ات قرمزه بعد که نگاه کردم دیدم بله همزمان که دندونت داره میاد بیرون لثه ات هم خون میاد و شما هم همش میگی مامان دندان و با دستت دندوناتو بهم نشون میدی ،
قربونت برم پسر نازم که روز به روز تغییر میکنی و عاقلتر میشی و البته بامزه تر و دوست داشتنی تر ، هر روز صبح که بیدار میشی میگی بابا بابا هر چی من میگم بابا رفته سر کار قانع نمیشی میری همه جای خونه رو میگردی بعدش قبول میکنی که بابایی نیست بعدش میری سراغ یخچال و میگی آبی آبی نمیدونم اون موقع صبح چه جوری آب میخوری عزیزم بعدش هم اگه میل داشته باشی صبحانه بخوری (که اکثر روزا یا نمیخوری یا خیلی کم میخوری ) میگی تبته (سفره) و زود سفره رو پهن میکنی و بعد از کلی ریخت و پاش یه چنتا لقمه صبحانه هم میل میکنی بعدشم بازی تا دوسه ساعت (دستت به هر چی میخوره زود میاری نشونم میدی و میگی کَکی(کثیف) تا دستتو زیر آب نگیرم راضی نمیشی و هی میگی مامان ککی ) بعدش هم یه چرت کوتاه و باز دوباره بیدار میشی و با مامان سرگرمی تا بابایی از سر کار بیاد و بیفتی به جونش تا شب که بخوابی ، در ضمن همه اعضای صورتتو با انگشت اشاره نشون میدی خلاصه اینقد بامزه شدی (البته بامزه بودی بامزه تر شدی) و برا مامان ناز میکنی که نگو مامان هم که همه زندگیش تویی و بس
بابایی هم هفته قبل بعد از سپری کردن یه روز سخت( دادن سه تا امتحان در یه روز) ، شبش ما رو برد شیراز بلوار چمران شما هم تا رسیدیم گفتی گَگا گَگا(غذا) بعد از خوردن شام کلی پیاده روی کردیم و به شما خیلی خیلی خوش گذشت بعدش هم رفتیم پارک آزادی و شما اونجا هم کلی خوش گذروندی سوار ماشینای تکان دهنده شدی و خندیدی بعد از کلی بازی مگه پیاده میشدی خلاصه به زور آوردیمت بیرون باز شروع کردی به دویدن تو پارک تو وروجک مگه کم میاوردی؟! اون شب به هر سه تاییمون خوش گذشت شما هم تا نشستیم تو ماشین خوابت برد خلاصه ساعت 12 شب بود رسیدیم خونه و فرداش شما تا ساعت 9 خوابیدی
الانم که دارم مینویسم ساعت00 بامداد و شما در خواب نازی عزیزم خوش بخوابی پسرک ناز مامان