باز هم می نویسم
باز هم می نویسم برای گل پسرم ....
و شرمنده بابت یک سالی که غفلت کردم و این همه شیرین زبونی رو ثبت نکردم...
ده روز دیگه میشه یک سال تمام که وبلاگت به روز نشده ، وای خدای من چقد تنبلی کردم من با اینکه پارسال بعد از 20 روز مهد رفتن به این نتیجه رسیدی که خونه بهتر از مهد هست و مهد نرفتی و روز به روز شیطون تر و دوست داشتنی تر شدی و به من که بعد از 28 سال سن ناقابل دوباره میخواستم کنکور شرکت کنم و رشته مورد علاقه خودم درس بخونم (کلی برنامه ریزی کرده بودم که تنها در صورتی امکان داشت که شما مهد میموندی) اجازه درس خوندن ندادی و تشخیص دادی که من تنها همبازی تو هستم که میتونی با خیال راحت باهاش بازی کنی و همیشه نتیجه رو به سود خودت رقم بزنی ، اما من انگار وقتی که پروژه درس خوندنم با شکست رو به رو شد تما انگیزه ام رو نیز برای ثبت خاطراتت از دست دادم ، دی ماه یه بار تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم اما ننوشتم ، اسفند ماه بازم خواستم بنویسم حتی یه پست رو هم چکنویس کردم اما بازم ثبت نهایی نشد و تا به امروز نیمه تمام رها شده ، راستش رو بگم از پارسال که تلگرام و اینستاگرام و واتساپ رو نصب کردم رو گوشیم کلی از برنامه هام به هم ریخت خیلی وقت بود که وقتی موفقیتت رو در کارهای مختلف میدیدم دلم برای اون روزهایی که کوچکترین کلمه یا جمله ای رو یاد میگرفتی و من با ذوق می نوشتم تنگ شده بود و وقتی صفحات وبلاگت رو میخوندم و میدیدم که این یک سال من چه اشتباهی کردم که به جای خاطره نگاری برای دلبندم وقتم رو تو فضای مجازی بیهوده هدر دادم از ته دل از خودم بدم میومد ، تا اینکه از امروز دوباره تصمیم گرفتم برات بنویسم.
نمیتونم بگم حتما اما سعی میکنم تا جایی که بتونم این یک سالی رو که کوتاهی کردم حداقل با گذاشتن عکسها جبران کنم برات .
امسال دوباره تصمیم گرفتم که برا ارشد درس بخونم و بیخیال علاقه و کنکور و رشته های علوم پزشکی بشم ، چون میدونم که با یه وروجک شیطون نمیشه اونجوری که باید برای کنکور درس خوند و آماده شد.
با اینکه میخواستیم فعلا یکی یه دونه خونه ما بمونی اما امروز در سن 3 سال و 7 ماهگی تو و بعد از تست سه تا بی بی چک و گفتن اینکه نه با با حتما اشتباه شده سریع رفتم آزمایشگاه و متوجه شدم یه نی نی تو دلم دارم ، نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت آخه کلی برنامه ریزی داشتم هم برای خودت هم برای خودم حتی کتابام رو هم سفارش داده بودم که تا آخر همین هفته به دستم میرسه اما آیا میشه با این وضعیت درس خوند اما من قصد دارم در هر صورت امسال حتما ارشد قبول بشم .
نمیدونم چه حکمتی هست هر موقع من میخوام برا ارشد بخونم میفهمم باردارم آخه سال 91 هم رفتم موسسه فرم هم گرفتم که برای آزمون های آزمایشی شرکت کنم اما هنوز مدارک رو تحویل نداده بودم که فهمیدم تو وروجک تو دلمی و همونجا بود که منصرف شدم از ثبت نام ، اما امسال میخوام با وجود نی نی تو دلم و یه قند عسل شیرین زبون تو خونمون درس هم بخونم و ارشد هم قبول بشم
وقت دکتر هم گرفتم هفته آینده نوبت دارم همون خانم دکتر مهربونی که شما رو به دنیا آورد ، میخوام برای نی نیمون هم یه وبلاگ درست کنم پس به همین خاطر فعلا خودم براتون خاطره نگاری میکنم تا وقتی که ایشالا کلید خونه مجازیتون رو بدم دست خودتون
دیگه امروز کلی برات نوشتم عزیزم ، بای بای