آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره
آیساناآیسانا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

آیدین و آیسانا

تولد مامان زینب

1394/9/3 22:58
نویسنده : مامان زینب
995 بازدید
اشتراک گذاری

امروز مامان 28 سال تمام  شد با پسر بچه ای 2 سال و 7 ماه و 11 روزه به شدت شیطون و دوست داشتنی

با اینکه نزدیک به دو ماه هست که مامان برام ثبت نکرده خاطرات روزهای کودکی را و قصد داشت از امشب برام بنویسه هر آنچه را که در این دو ماه گذشته (البته بیشتر به صورت عکس ٰتا نوشته) و از این به بعد هم زود به زود بیاد اما بازم امروز یه اتفاق بد برام افتاد و اعصابش رو به شدت به هم ریخت  و الان اصلا حس نوشتن نداره

امروز بازم از اون روزهایی بود که بابایی کارش طول میکشید و دیر می اومد خونه و از اون روزهایی بود که من میخواستم برم پارک  با مامان راهی همون پارکی شدیم که نزدیک خونه عمو امین  و اداره بابایی هست ٰ وقتی که رکسانا و اهورا فهمیدن ما تو پارکیم اومدن پیشمون و بعد از کلی بازی کردن و البته سرد شدن هوا رفتیم خونه شون و چند ساعتی هم اونجا بازی کردیم و وقتی که بابا زنگ زد که آماده باشید دارم میام دنبالتون که بریم خونه ما هم آماده شدیم  همین که اومدن و من صدای بابا رو از پشت در شنیدم  مثل همیشه که دوست دارم خودم در را برای بابا بازکنم  دویدم به سمت در تا من رسیدم و دستگیره رو گرفتم عمو هم از اون طرف در را باز کرد و  انگشت شصتم رفت زیر در  آنچنان گریه کردم که  نزدیک بود از حال برم مامان هم زد زیر گریه بعد از کلی گریه و بیتابی آرومم کردن  و اومدیم خونه خودمون چون ظهر نخوابیده بودم زودی خوابم برد مامان هم ناراحت که چرا امروز که بهت خوش گذشت باید اینطوری تموم بشه

وقتی که پتو رو برداشتم اول انگشتت رو ندیدم

بمیرم الهی که دوباره هم باید زجر کشیدنت رو ببینم

 

آخه پارسال هم 29 آبان بود که دستت تا آرنج رفت تو قابلمه آبگوشت و  با زجر کشیدنت نابودم کردی و از اینجا میتونید ببینید که پارسال همین روزا من چی میکشیدم

الهی هیچ مادری ناراحتی و درد فرزندش رو نبینه

ایشالا روزهای نه چندان دور مامان بازم بیاد و عکس های این چند وقت رو برام بزاره

پسندها (4)

نظرات (5)

★ مـامے چـهارقـلوها ★
4 آذر 94 13:43
تولدت مبارک اجی زینب جونم اووووووووخ فداتشم ایدین جونی خیلی ناراحت شدم خاله جون همیشه سلامت باشی عزیزم
مامان زینب
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خانمی قربان محبت شما خاله جون مهربون
الهام
7 آذر 94 23:18
سلام زینب جان اول از همه تولدتون خیلی خیلی مبارک و براتون روزها و سال هایی پر از شادی و آرامش آرزو می کنم چه کم سن و سال هستید شما الهی، چقدر کبود شده پای آیدین جون ایشالا که تا الان بهتر شده باشه، می بوسمش
مامان زینب
پاسخ
سلام الهام جونم ممنون عزیزم شما خیلی خیلی لطف دارید خدا از زبونت بشنوه خودم که احساس میکنم واسه شروع خیلی برنامه هایی که داشتم دیگه دیر شده و سنم زیاده واسه شروع دوباره، از جمله شروع دوباره درس و دانشگاه و ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه آره الان دیگه درد نداره اما کبودیش که هست بازم ممنون عزیزم
مریم مامان آیدین
11 دی 94 18:32
سلام زینب عزیزم اولا تولدتون با تاخیر مبارک و بعد هم واقعا ممنونم از اینکه روز تولدم خوشحالم کردید....یکی از بهترین کادو تولدهای امسالم بود پیام شما و احساسات زیبایی که با پیامتون بهم هدیه دادی از دیدن پای ایدین نازت هم خیلی ناراحت شدم....امیدوارم تا حالا خوب خوب شده باشه کوچولوی خیلی ناز و شیرینی داری و نگارش قشنکی ببوس زیبای پسرت را
مامان زینب
پاسخ
سلام مریم جون شما هم آیدین ناز و دوست داشتنی رو ببوس عزیزم خیلی خیلی شرمنده بابت اینکه دیر پاسخ دادم عزیزم ممنون خانومی لطف کردی وظیفه بوده گلم منم خیلی خوشحال شدم که دوست ماهی چون شما پیدا کردم و کلی از تجربه های مادریتون استفاده کردم مرسی عزیزم آره حالا که دیگه کاملا خوب شده والا من دیگه نمیخواستم بنویسم و نیومدم نی نی وبلاگ اما بعد از یه مدت پشیمون شدم و میخوام اگه بتونم این چند ماهی رو که نبودم هم جبران کنم ممنون از لطف و مهربونی شما
الهام
19 دی 94 23:12
خصوصیتونو چک کنید زینب جان
مامان زینب
پاسخ
چشم عزیزم
مامان دوقلوها(اميرعباس و ارغوان)
16 بهمن 94 12:06
خدا كنه كه هيچ ماماني درد و رنج بچه اش رو نبينه زينب جون . تولدتون مبارك .ببخ من اين پست رو تازه ديدم
مامان زینب
پاسخ
ممنون عزیزم لطف کردید خواهش میکنم الهی امین