آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره
آیساناآیسانا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

آیدین و آیسانا

اولین مسافرت نوروزی با طعم آیدین

آیدینم   نفسم عشقم همه وجودم میخوام خاطرات چند روزی رو که رفته بودیم نورآباد با اتفاقاتی که رخ داد برای گل پسرم یادداشت کنم شاید روزی که این نوشته ها رو بخونی دیگه مامانی در کار نباشه که خاطره های این روزا رو برات تعریف کنه , تا هفتم که سروستان بودیم اتفاقا شبش هم بابایی شیفت بود هفتم ساعت ٩ صبح راه افتادیم ظهر که رسیدیم نورآباد رفتیم پارک جنگلی اشکان عصر رفتیم خونه پدر جون استراحت کردیم شبش هم مراسم لباس کنون عمو وحید بود تو هم کلی شیطونی کردی فرداش(هشتم) هم با عمو شهرام و عمو سیروس و عمه سارا و پدر جون اینا رفتیم دشت آلاکرمی که اون روز هم به پسر من خیلی خیلی خوش گذشت تا غروب همونجا بودیم و شما کلی بازی کردی فرداش(نهم...
16 فروردين 1393

نوروز93با آیدین

آید ین جونم سال نو مبارک   مامانی بازم شرمنده دیر نوشتم دوس دارم خاطرات روزانه تو وروجکو بنویسم اما وقت نمیکنم از دست تو شیطون , گل پسر ناز مامان 15 اسفند اولین مسافرت خارج از استانیشو رفت بوشهر وای عزیزم وقتی دوتا پای نازتو گذاشتم تو آب دریا چه ذوقی میکردی و میخندیدی و لذت میبردی دو سه روز مونده به  آخر سال هم وقتی رفته بودی داخل کمد میز آرایش مامان و  داشتی قایم موشک بازی میکردی انگشت شصت دست چپت لای در کمد گیر کرد یه کم خون اومد اما بعدش ساکت شدی من و بابایی هم بیخیال دکتر شدیم ام نیمه شب شروع کردی گریه کردن و ما مجبور شدیم ببریمت بیمارستان از انگشتت عکس گرفتن دکتر گفت نشکسته کوفته شده ب...
5 فروردين 1393

خاطرات گل پسرم

آیدین جان الان که دارم مینویسم 92/12/22 است و تو امروز یازده ماه تمام داری خیلی دوست داشتم از اولین روز تولدت این وبلاگو برات میساختم تا همه کارای با مزه تو اینجا مینوشتم و بعدا همه رو میخوندی اما حیف تا الان برام مقدور نبود , اما از امروز برات مینویسم عزیز دلم البته با خلاصه ای از خاطرات گذشته عزیز دل مامان در روز پنج شنبه تاریخ 92/01/22  ساعت 8:30 در بیمارستان ایران شیراز به دنیا اومدی  وزن هنگام تولد : 3 کیلو و  400 گرم قد :51 سانتیمتر دور سر 34 سانتیمتر من میخواستم بهت شیر خشک ندم اما تو وروجک اینقد بیحوصله بودی که از روز دوم تولدت شروع کردی به خوردن شیر خشک البته ب...
22 اسفند 1392