آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
آیساناآیسانا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

آیدین و آیسانا

خبرهای خوش

1393/6/3 21:4
نویسنده : مامان زینب
208 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آیدین دین دین دین

 یه هفته ای وقت نکردم برات بنویسم اما در عوض خبرای خوب خوب برات دارم گل پسرم

اول بگم چرا نوشتم آیدین دین دین دین : این روزا همش تو آینه خودتو نگاه میکنی و با عشوه و ناز میگی آیدین دین دین دین

عمو و دایی دوست داشتنی آیدین قبول شدن

هفته قبل نتایج نهایی کنکور دکتری اعلام شد و عمو وحید که تو خیلی خیلی دوسش داری دانشگاه تهران قبول شد و ما همگی خوشحال شدیم

ما هم آخر هفته اسباب کشی داشتیم عمو وحید هم لطف کردن و چند روز مرخصی که داشتن اومدن کمکمون و نرفتن نورآباد

هیچوقت اون صحنه یادم نمیره اما مینویسم که خودتم بعدا بخونی عزیزم ؛ وقتی درو باز کردیم و تو عمو وحیدو دیدی بی اختیار پریدی بغلش و میگفتی عمویی و با صدای بلند میخندیدی من و عمو هم از این کار تو تعجب کردیم ، اون دو روزی که عمو خونمون بود با این که اسباب کشی داشتیم و بنده خدا حسابی خسته شد اما تو هم یه لحظه ازش غافل نشدی و تا میتونستی باهاش بازی کردی

دو روز بعد از اعلام نتایج هم تولد عمو وحید بود (5/28)  من و بابایی هم تصمیم گرفتیم یه جشن خانوادگی به مناسبت قبولی عمو و تولدش بگیریم اما پدر جون اینا کار داشتن نتونستن بیان بابایی هم دو تا از همکاراشو (آقای بهزادی و آقای کریمی) و خانواده آقای آریان پور رو دعوت کرد و همون شبی که اومده بودیم خونه جدید (5/29) یه جشن کوچولو گرفتیم فرداش هم عمو رفت تهران و تو خیلی ناراحت شدی و تو خونه دنبال عمو میگشتی و صداش میکردی عمو دمید(وحید)

دیروز هم هفتمین سالگرد ازدواج من و بابایی بود (6/2)

چقد زود گذشت این هفت سال تو این هفت سال روزای خوب و روزای بد داشتیم لحظه های شاد و لحظه های غمگین داشتیم .... شکر خدا از همدیگه راضی هستیم و با بد و خوب هم کنار اومدیم تا این لحظه و از خدا میخوام سالم و سلامت باشیم تا بتونیم پسر عزیزتر از جونمون را تا اونجا که باید و شاید برسونیم الهی سایه همه پدر مادرها بالا سر بچه شون باشه

امروز هم نتایج نهایی ارشد اعلام شد و دایی مرتضی عزیز دانشگاه علامه طباطبایی تهران قبول شد 

وقتی دایی مصطفی بهم اس داد که مرتضی روزانه تهران قبول شد از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم  از اونجایی که تو دایی مرتضی رو هم خیلی خیلی دوس داری و هر کسی که به گوشی من زنگ میزنه میگی داتیه داتیه (داییه) داشتم برات میگفتم دایی مرتضی قبول شده یه مرتبه دیدم تو هم میگی کَبو چُده ، کَبو چُده (قبول شده) وای اون لحظه دیگه نمیدونستم چه جوری بخورَمِت از بس با مزه بودی و جدی میگفتی

اما متاسفانه عمو فرزاد قبول نشد آخه عمو فقط میخواست دانشگاه تهران بیاره که نشد ایشالا سال آینده

فردا هم عازم نورابادیم بابایی پس فردا برمیگرده اما من وپسری قراره یه چن روزی بمونیم اگه اینترنت دم دست داشتم که اونجا هم برات مینویسم و گرنه بای تا برگردم عزیز دلم  البته یه چنتا کلمه هم هست که برات مینویسم بعدش بای

اُپاد (افتاد)

پِ پِه (پسته)

 

دَمتال (دستمال)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فروشگاه نادین
4 مهر 93 12:35
سلام دوست عزیز لوازم جشن تولد شال و روسری دست سازهای نمدی nadin-shop.ir