خاطرات گل پسرم

آیدین جان الان که دارم مینویسم 92/12/22 است و تو امروز یازده ماه تمام داری خیلی دوست داشتم از اولین روز تولدت این وبلاگو برات میساختم تا همه کارای با مزه تو اینجا مینوشتم و بعدا همه رو میخوندی اما حیف تا الان برام مقدور نبود , اما از امروز برات مینویسم عزیز دلم البته با خلاصه ای از خاطرات گذشته

عزیز دل مامان در روز پنج شنبه تاریخ 92/01/22  ساعت 8:30 در بیمارستان ایران شیراز به دنیا اومدی 

وزن هنگام تولد : 3 کیلو و  400 گرم

قد :51 سانتیمتر

دور سر 34 سانتیمتر

من میخواستم بهت شیر خشک ندم اما تو وروجک اینقد بیحوصله بودی که از روز دوم تولدت شروع کردی به خوردن شیر خشک البته بعد از 4 ماهگی دیگه نخوردی و فقط با شیر مامانی  سر کردی تا 6 ماهگی که غذای کمکی رو شروع کردی از 6 ماه و نیم هم شروع کردی به 4 دست و پا رفتن از 8 ماهگی هم دندون درآوردی و الان که دارم مینویسم 4 تا دندون داری دست میگیری بلند میشی دوست داری راه بری اما تنهایی نمیتونی , ناراحت نباش گل پسر نازم  مامانی اینقد دستتو میگره تا بالاخره بتونی تنهایی راه بری الهی قربونت برم . امروز بردمت آتلیه چنتا عکس خوشگل ازت بگیرم اینقد اخم کردی که آغاهه گفت خانوم ببرش بعد از ظهر بیارش تا یه خورده اخماش وا شه بعد از ظهر هم بارون بود دیگه نرفتیم .

کلماتی که بلدی بگی:

بابا

ماما(مامان)

دده

ده (دست)

تو (توپ)

تی(کیف)

او(الو)

دو(گوش)

دای(دایی)

2

ته(3)

بووه(بوبه)