14 ماهگی
عزیز دلم 14 ماهگیت مبارک
ببخش مامانی گلم که زود زود برات نمینویسم آخه سه هفته ای که اینجا نبودیم از یه هفته پیش که برگشتیم تا حالا هم از دست تو وروجک اصلا جرات نمیکنم لب تابو روشن کنم چه برسه به اینکه بخوام چیزی بنویسم
خوب بگذریم یه مدت که من و پسری رفته بودیم نورآباد و جوزار تا بابایی با خیال راحت درسا رو بخونه اما بدون بابایی به هر دو مون زیاد خوش نگذشت اما گل پسرم این مدتی که جوزار بودیم هر روز ساعت 6 صبح بیدار میشد شروع میکرد به بازی , مخصوصا آب بازی که بعضی روزا تا 7 بار لباستو عوض میکردم اما چه فایده بازم میرفتی تو حیاط و آب بازی و با صدای بلند میگفتی آبی خلاصه فقط موقع صبحانه و ناهار میومدی داخل اونم به زور و با گریه و زاری و تا ساعت 8 و نیم 9 شب یه سره بیدار بودی بعدش لالایی تا فردا صبح ؛ یه جورایی برنامتو تنظیم کرده بودی
تو این مدتی که نوراباد بودیم نینی عمه سارا هم دنیا اومد یه پسر ناز به اسم کریشنا که شما هم روزای اول حتی دوس نداشتی نگاشم کنی اما روزای آخر میرفتی کنارش مینشستی و اداشو درمیاوردی و میگفتی نی نی
عزیم عکسای بعد از عید و مسافرتو سر فرصت برات آپ میکنم
الانم که مینویسم شما خواب ی و گرنه مگه میزاشتی من بشینم و قصه تعریف کنم !!!!!! حالا هم تا بیدار نشدی بریم سراغ کلمات جدید:
گبل(بغل)
آنین(آروین)
توپ
جوچه(مورچه)
کباب
آتیش
عمو
عمه
گاو (تازه صدای گاوو درمیاری کسی نبینت فک میکنه گاو داره صدا میکنه)
اتاغ(الاغ)
داغ
چای(چایی)
انگو(النگو)
انگو(انگور)
دهرا(زهرا)
مَمِ(معصومه)
بَبی(بستنی)
گُبه(گربه)