آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره
آیساناآیسانا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آیدین و آیسانا

خاطرات آخر هفته آیدین

1393/11/4 22:03
نویسنده : مامان زینب
449 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آیدین عسلم

از وقتی که از نوراباد برگشته بودیم همش باید آروم بازی میکردی و دور و بر بابایی زیاد نمیرفتی تا بابا جون بتونه درساشو بخونه ، بالاخره امتحانای بابایی رئز سه شنبه 30 دی به پایان رسید و پسری و مامان اینقد راحت شدن که انگار خودشون امتحان داشتن دو شب حسابی تا تونستی با بابا جونت بازی کردی و شیطون کاری  مامان هم که نوبت دندانپزشکیشو به خاطر امتحانات بابایی یه هفته به تاخیر انداخته بود این هفته دیگه باید درمانو شروع میکرد بالاخره روز پنج شنبه صبح زود سه تایی راه افتادیم به سوی شیراز دکتر هم گفت دندون شیری رو باید بکشی  2 تا دندون هم داری که نیاز به ترمیم دارن که اول باید کار اونا رو انجام بدی بعد ارتودنسی البته گیره های پلاستیکی رو بین دندونام گذاشت که تا دو هفته بعد (14 /11) که نوبت ارتودنسی دارم فاصله لازم ببین دندونام ایجاد بشه  خلاصه دندون شیری رو کشیدیم و روز (11/8) نوبت دارم برای ترمیم

تو راه که داشتیم برمیگشتیم با اون اوضاع و احوال من فهمیدیم مهمون داریم بدو بدو اومدیم خونه نهار آماده کردیم و مهمونا اومدن طرف ورداشته بود یه گوسفند با خودش آورده بود👏 حودای ساعت 3 بود که رفتن حالا ما موندیم حیوونی رو چیکارش کنیم بابا هم که تنهایی نمیتونست کاری بکنه با همکاری آقای دهقان همکار بابا بزغاله رو سر بریدن حالا هر چی میگفتن آیدین برو عقب نگاه نکن مگه گوش میدادی پسر آقای دهقان که پیش دبستانیه به حرف باباش گوش داد و نگاه نکرد اما تو با دقت هرچه تمام تر نگاه کردی بعدشم اومدی پیش من اولش گفتی بابای الولا(اهورا) بز و کت(کشت) اما بعدش گفتی آیدین با کاپو(چاقو) کت , نا (نگاه) کن دستم دخمی تده (زخمی شده) (چون کارد دست بابای اهورا رو موقع سر بریدن زخمی کرده بود یه جورایی فک میکردی اگه اینو بگی باوروم میشه که خودت سرش رو بریدی) الهی فدات بشم با این کارات

شبش هم با خونواده آقای دهقان شام دور هم بودیم تا آخر شب هم دوتا هم بازی توپ داشتی البته نمیزاشتی به وسایلت زیاد دست بزنن تند تند وسایلتو جمع میکردی و میگفتی بزارم تو اتاق آگا لولو نیاد بکوله (بخوره) وقتی اهورا ماشینتو هل میداد تو هم بدو بدو دنبالش میگفتی الولا نکن الولا نکن و ما میخندیدیم این اخلاقت به کی رفته من نمیدونم

جمعه هم که قرار بود با هم بریم بیرون ساعت 8 خبردار شدیم که حال رکسانا کوچولو خوب نیست و رفتن کنسل شد و دوباره خوابیدیم تا ساعت 10

دیشب هم رفتیم خونه آقای بهزادی چون آقا پسری میگفت بلیم ملم (مریم) امروز هم من گفتم بیام برات ثبت کنم این آخر هفته شلوغ پلوغو

عکسی که به اصرار خودت با کله پاچه تمیز نشده گرفتی و عکس دندون مامان که مراحل اولیه درمانو میگزرونه رو برات میزارم در ادامه مطلب

 

 

 

 و اینم عکس دندون مامانی

پسندها (1)

نظرات (3)

الهام مامان علیرضا
6 بهمن 93 10:11
سلام زینب جان امتحانات همسرتون به خیر و خوشی ایشالا دندون هاتون هم به زودی بهتر بشه و از دردش خلاص شید. الهی منم اصلا دلم نمیخواد علیرضا کشته شدنِ گوسفند و ببینه آخه خیلی دوستشون داره ولی اگه بگم نگاه نکن بدتر کنجکاو میشه ببینه چه خبره برای همین اصلا اون اطراف نمی برمش. با این حال همسرم می گفت روز عاشورا که کنار دسته ها گوسفند می گشتند با اشتیاق نگاه می کرده واثلا هم ناراحت نشده بود گویا مفهموم کشتن رو هنوز بلد نیستند هنوز ادامۀ مطلب برای من نیومده زینب جانبعدا میام آیدین جون و ببوس عزیزم سلام الهام جان ممنون عزیزم بازم خیلی خیلی لطف کردین آره خودمم فکر میکنم هنوز مفهوم کشتن رو یاد نگرفتن که بیخیالن شما هم علیرضا جونو ببوس عزیزم
الهام مامان علیرضا
7 بهمن 93 17:33
من تازه اومدم و عکس ها رو دیدم.آخه دیروز که اومدم عکس ها هنوز آپلود نشده بود. دیروز هم نظر گذاشته بودم ، نمی دونم ثبت نشده یا هنوز تایید نکردید؟ چه بزغالۀ کوچولو و نازی بود کله پاچه نوش جونتون تشکر از اینکه دوباره به وبلاگ آیدین سر زدین
مامان زینب
پاسخ
اون روز یه مشکل کوچولو داشت که برطرف شد شرمنده که نظرتونو دیر تایید کردم شرمنده] آره کوچولو بود جاتون سبز عزیزم
الهام مامان علیرضا
14 بهمن 93 15:37
زینب جان من نظرات این پست و خوندم برای پاسخ به نظر باید همون اول دکمۀ پاسخ رو یک بار بزنید و بعد جواب رو تایپ کنید. تو نظرات پست قبلی تون بعد از جواب تون به کامنت من حواستون نبوده و خیلی زیاد علامت "پاسخ" گذاشته اید (نظرات پست خاطرات آخر هفتۀ آیدین رو باز کنید و ببینید تا متوجه منظورم بشید). اگه بازم مشکلی بود بهم خبر بدید تا بیشتر براتون توضیح بدم
مامان زینب
پاسخ
وااااااااااااا الان دیدمش شرمنده اون روز لب تاب به کلی مشکل پیدا کرده بود و همش هنگ میکرد من مجبور بودم چن بار کلیک کنم تا یه صفحه ای باز شه نگو همش ثبت میشده بازم ممنون از راهنماییتون دوست عزیز