خاطرات آخر هفته آیدین
سلام آیدین عسلم
از وقتی که از نوراباد برگشته بودیم همش باید آروم بازی میکردی و دور و بر بابایی زیاد نمیرفتی تا بابا جون بتونه درساشو بخونه ، بالاخره امتحانای بابایی رئز سه شنبه 30 دی به پایان رسید و پسری و مامان اینقد راحت شدن که انگار خودشون امتحان داشتن دو شب حسابی تا تونستی با بابا جونت بازی کردی و شیطون کاری مامان هم که نوبت دندانپزشکیشو به خاطر امتحانات بابایی یه هفته به تاخیر انداخته بود این هفته دیگه باید درمانو شروع میکرد بالاخره روز پنج شنبه صبح زود سه تایی راه افتادیم به سوی شیراز دکتر هم گفت دندون شیری رو باید بکشی 2 تا دندون هم داری که نیاز به ترمیم دارن که اول باید کار اونا رو انجام بدی بعد ارتودنسی البته گیره های پلاستیکی رو بین دندونام گذاشت که تا دو هفته بعد (14 /11) که نوبت ارتودنسی دارم فاصله لازم ببین دندونام ایجاد بشه خلاصه دندون شیری رو کشیدیم و روز (11/8) نوبت دارم برای ترمیم
تو راه که داشتیم برمیگشتیم با اون اوضاع و احوال من فهمیدیم مهمون داریم بدو بدو اومدیم خونه نهار آماده کردیم و مهمونا اومدن طرف ورداشته بود یه گوسفند با خودش آورده بود👏 حودای ساعت 3 بود که رفتن حالا ما موندیم حیوونی رو چیکارش کنیم بابا هم که تنهایی نمیتونست کاری بکنه با همکاری آقای دهقان همکار بابا بزغاله رو سر بریدن حالا هر چی میگفتن آیدین برو عقب نگاه نکن مگه گوش میدادی پسر آقای دهقان که پیش دبستانیه به حرف باباش گوش داد و نگاه نکرد اما تو با دقت هرچه تمام تر نگاه کردی بعدشم اومدی پیش من اولش گفتی بابای الولا(اهورا) بز و کت(کشت) اما بعدش گفتی آیدین با کاپو(چاقو) کت , نا (نگاه) کن دستم دخمی تده (زخمی شده) (چون کارد دست بابای اهورا رو موقع سر بریدن زخمی کرده بود یه جورایی فک میکردی اگه اینو بگی باوروم میشه که خودت سرش رو بریدی) الهی فدات بشم با این کارات
شبش هم با خونواده آقای دهقان شام دور هم بودیم تا آخر شب هم دوتا هم بازی توپ داشتی البته نمیزاشتی به وسایلت زیاد دست بزنن تند تند وسایلتو جمع میکردی و میگفتی بزارم تو اتاق آگا لولو نیاد بکوله (بخوره) وقتی اهورا ماشینتو هل میداد تو هم بدو بدو دنبالش میگفتی الولا نکن الولا نکن و ما میخندیدیم این اخلاقت به کی رفته من نمیدونم
جمعه هم که قرار بود با هم بریم بیرون ساعت 8 خبردار شدیم که حال رکسانا کوچولو خوب نیست و رفتن کنسل شد و دوباره خوابیدیم تا ساعت 10
دیشب هم رفتیم خونه آقای بهزادی چون آقا پسری میگفت بلیم ملم (مریم) امروز هم من گفتم بیام برات ثبت کنم این آخر هفته شلوغ پلوغو
عکسی که به اصرار خودت با کله پاچه تمیز نشده گرفتی و عکس دندون مامان که مراحل اولیه درمانو میگزرونه رو برات میزارم در ادامه مطلب
و اینم عکس دندون مامانی